آن یار کز او خانه ی ما جای پری بود، سَر تا قدمش چون پری از عیب بری بود، دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش، بیچاره ندانست که یارش سفری بود، تنها نه ز راز ِ دل .
درباره این سایت